۱۳۹۱ فروردین ۲۳, چهارشنبه

تکه‌های به هم ریخته‌ی پازل

می‌گوید همیشه که از غم و غصه نباید بنویسی، همیشه که از فلان جا که زندگیم را گرفت نباید بنویسی، از خوشحالی‌هایت بنویس. راست می‌گوید خب، همیشه خودم هم همین فکرها را می‌کنم اما وقتی خوشحالم حرفم نمی‌آید، یعنی می‌آید ولی در جای عمومی نمی‌توانم حرف بزنم،‌ نمی‌توانم بیایم اینجا بگویم از فلان چیز خوشحالم چون می‌دانم بعدها که سراغش می‌آیم می‌گویم این مزخرفات چه بود که نوشتم و بعد هم کل وبلاگ را می‌بندم و می‌روم پی یک وبلاگ دیگر با یک اسم دیگر و محتوای غمناک یکسان. حداقل وقتی غم‌ها را می‌نویسم یک تخلیه‌ی روحی‌ای می‌شوم که به آن بسته شدن بعدها حداقل مقداری می‌ارزد. نمی‌دانم بقیه هم مثل من هستند که از نوشته‌های گذشته‌شان عنشان بگیرد یا نه. اما من که هستم و حتی‌الامکان سعی می‌کنم سراغ آرشیو وبلاگم نروم.
الان هم به توصیه‌اش آمده‌ام که از خوشحالی‌هایم بنویسم. شاید از اینکه بالاخره به کسی اعتماد کردم اما هنوز نمی‌دانیم چه می‌شود. اما واقعیت این است که از این هم دلم نمی‌خواهد بنویسم. خوشحالی دیگری هم در ذهنم نیست هر چه هست بدبختی است. اینکه هنوز فارغ‌التحصیل نشدم فکرم را آزار می‌دهد. هیچوقت نمی‌خواستم این‌جا از درسم بگویم که هیچ نشانی از گه کاری‌هایم باقی نماند اما انقدر فکرم را فشار می‌دهد که نمی‌توانم دیگر ننویسم. بیکاری و علافی این روزهایم هم از طرف دیگر صدایم را در آورده. همه می‌گویند خوش به حالت علافی. آدم بهشان چه بگوید؟ بگوید اصلن هم خوش به حال ندارد و اعصابم را به هم ریخته؟ آنوقت میگویند خوشی زده زیر دلت و هزار تا بد و بیراه که می‌خواهم حداقل اینجا مودب باشم. مادرم از آن‌ور می‌گوید دنبال کار نگرد به درست صدمه می‌زند. کدام درس؟ حداقل صبر کن رتبه‌های کنکور بیاید ببین اصلن قبول می‌شوم یا نه بعد بگو صدمه می‌زند. گفتم قبولی یاد این افتادم که اگر تهران یا شریف قبول شوم یه شیشه ویس.کی باید برایش بخرم. من را چه به این شرط‌ ها! البته یه جورایی ته دلم احساس می‌کنم قبول نمی‌شوم نباید اصلن فکرش را بکنم. حتی جدیدن دلم هم نمی‌خواهد قبول شوم. شاید بروم شهرستان بهتر باشد. هم برای خودم هم خانواده. البته این‌ها شاید نتوانند دوری من را تاب بیاورند، چون دختر و پسرشان به اندازه‌ی کافی دور هستند و هر جا صحبت رفتن من می‌شود مادرم می‌گوید این را می‌خواهیم نگه داریم برای خودمان برای همین اصلن سومی آوردیم ولی مگر می‌شود؟ من هم دلم چیزهایی می‌خواهد خب که ولی نمی‌خواهد. یعنی خودم هم گه گیجه گرفتم با این خواسته‌های ضد و نقیضم. این آقای سازمان سنجش مادر به خطا هم که چهار تا تست می‌خواهد تصحیح کند پنج ماه کشش می‌دهد. اصلن ولش کنید چقدر هوا گرم شده.