۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۰, چهارشنبه

شانس عنصر اول جدول مندلیف

نمیدانم بدشانسی هایم از کجا و کی شروع شد. شاید هم موروثی باشد و از برادرم یا حتی مادرم به ارث رسیده باشد و شاید هم خانوادگی باشد. اصلن بدشانسی اکتسابیست یا ژنی؟ به هر حال از هجده سالگیش را خودم به خاطر دارم. از دانشگاه رفتنم و از اولین واحدم شروع شد. از همان روزی که استاد ریاضی یک تصمیم گرفت 74 درصد دانشجویانش را پاس نکند. احتمالن از همانجا شروع شد. اصولن همیشه همه چیز از دانشگاه شروع میشود گمان کنم. یا شاید از ترم بعدش از آن روزی که همان استاد ریاضی یک برای بار دوم تصمیم گرفت همه ی دانشجویان کامپیوتری که یک بار افتاده بودند را دوباره بیندازد تا پایه ی ریاضیشان قوی شود. یا آن روزی که رئیس دانشکده اطلاعاتی به من داد و بر اساس آنها تصمیم مهلکی گرفتم و بعدن فهمیدم رئیس دانشکده که کمترین وظیفه اش دانستن قوانین دانشگاه است، هیچگونه اطلاعاتی راجع به آن ها ندارد و به خاطر او دقیقن یک سال به درسم اضافه شد. به هر حال به خاطر ندارم. اما میدانم هر جا که اندکی عنصر شانس دخیل بوده شانس من بدجور کم آورده است. نه فکر نکنید همه چیز را میخواهم به شانس ربط دهم، خیلی جاها خودم کم کاری کردم، اما جاهایی که حتی پر کاری کردم بد شانسی آورده ام. یعنی میخواهم بگویم خوش شانسی نمیخواهم، فقط لطفا بدشانسی نیاوردم دیگر. فرض کنیم تمام مسائل درسی ام از کم کاری خودم باشه و بدشانسی نبوده باشد. قبول. در مورد لپ تاپم چه میگویید. برای هزار نفر تعریف کردم، شما چند نفری که اینجا را می خوانید هم رویش. لپ تاپم را سه سال است که دارم. سال گذشته فنش سر و صدا راه انداخت و معلوم بود که حسابی خاک گرفته است. من هم با این که می توانستم خودم سرویسش کنم تصمیم گرفتم بدمش دست یک "متخصص" تا یک وقت خدای نکرده خرابش نکنم. متخصص عزیز 50 تومن فقط برای سرویس گرفت و لپ تاپ را تحویلم داد. یک ماه بعد، تصویر نداشتم، کاشف به عمل آمد متخصصی که فن را سرویس کرده بود فلت* ال سی دی را خراب کرده بود. کسی را پیدا کردم برایم تعمیرش کند، درست شد. یک ماه هم تضمین داد که انصافا خوب کار میکرد و مشکلی نداشت. چند وقت پیش دوباره تصویر رفت. آدرس تعمیرکار مورد اعتمادی را گرفتم و لپ تاپ را به او سپردم، بعد از ده روز تحویل گرفتم و تست کردم و آوردمش. وقتی زدم به شارژ دیدم شارژر را نمیشناسد و همزمان یک بوی سوختگی سیم هم اتاق را پر کرد. فردایش دوباره رفتم پیش تعمیرکار و برایش تعریف کردم چه شده. دوباره گرفت و ده روز بعد تحویل داد، تستش کردم کار میکرد. آوردم خانه و کار نمیکرد. دوباره دقیقن همان مشکل شارژر. این بار همراه بو، دودی هم ازش برمیخاست. الان هم افتاده یک گوشه ای و برای خودش گریه میکند و من هم نگاهش نمیکنم. دیگر قبول کنید که این دیگر بدشانسی من بوده که تعمیرکاری که خیلی ها ازش راضی هستند سر لپ تاپ من همچین بلایی آورد. حتی الان هم که از لپ تاپ نوی مادرم استفاده میکنم میبینم که رم ریدرش خراب است و نمیتوانم عکس های دوربینم را به سیستم منتقل کنم. بد شانسی های دیگری هم داشتم و دارم. همینطور پشت هم می آید. کوچک و بزرگ. حوصله ی تعریف کردنشان را ندارم. اما به من لقب بدشانس ترین داده اند. اگر بدانم ریشه ی این بدشانسی ها چیست، حتمن می خشکانمش.

*فلت: کابل اتصال ال سی دی لپ تاپ به مادر بورد یا یک همچین چیزی

۱ نظر:

  1. یه چیزی رو همیشه یادت باشه، هیچکس نیس که بد شانسی نیوروده باشه یا یه مدتی به گا نرفته باشه، پس آسونش بگیر

    پاسخحذف